یک جاهایی یک وقت هایی اونقدر زیاد دور میشم که دیگه راه رسیدن به خودم رو بلد نیستم !!

یک جاهایی یک وقت هایی اونقدر زیاد دور میشم که دیگه راه رسیدن به خودم را بلد نیستم !!

take this waltz...

آنجا کسی نبود ....

هر آن باغی که نخلش سر به دربی ... 

پ . ن : بعد هم اینکه : ما به خرداد ـ پر از حادثه عادت داریم .

من رو اسیر کرده ، 

هوای اردیبهشتی .

ببوسش

ساهاک را

که لب هایش خمیدگی های گریه دارد این زن !!

حریف و میزبان و میهمان سال وماه ـ هم بودیم و دریغ ...

همه گویند که یار ساهاک برفت از برش ....

خواب های طلایی جواد معروفی رو گوش میدم ، حس میخواد بخدا اینجور چیزا رو گوش دادن ..