دیشب تو دفترم نوشتم : 

تارانتینو ساعت ۶ صبح فردا از تهران ـ وامونده واسه این سگ دونی پرواز دارد و از دیشب یک ریز مسیج میزند که : من صبحانه میخوام ها ... و میدانم صبح ـ یک روز تعطیل رسما دهن ما را سرویس می نماید همی ...  

پ .ن : امروز صبحی در رو که بروش وا کردم یه عروسک که معلوم نبود گاو بود یا خرس یا گوسفند دستش بود و بجای سلام حواله اش کرد به ما و گفت : بار اول که تو ویترین دیدمش یاد تو افتادم ساهاک و زرتی از اون خنده های تارانتینو ماآبانه که همسایه مون بیاد شکایت کنه تحویل مان داد .. 

یعنی دقیقا از همون لحظه به بعد فهمیدم میخواد به سرویس نمودنم مبادرت ورزد همی ..

امروز ساعت ۵:۵۷ صبح با تنفر به orgasm رسیدم ..

اون وقت برای دلداری دادن خودم به خودم گفتم : خوب اگر این آرامش 260 ثانیه ایی بعد از س ک س نبود ( تورو خدا نگید واسه شما بیشتر بوده ) که حتما ما هم الان مثل _ دایناسور ها بودیم همی ...

تخت ـ همخوابگی ما همیشه یک پایه ش لق بود ...

شاید مصیبت ها یار یکدیگرند, وقتی می آیند....با هم می آیند... 

پ .ن : امروز یکی از اون شرجی های وحشتناک ـ آبادان ـ

بعد از چندین ماه میایی خانه پدری و ابهت سالار خانه و جو مجهول همیشگی اش که حق با چه کسی ست ؟؟ و یا کدامیک دشمن و کدامیک دوست ست ؟؟ تو را در بر میگیرد و پرید زودتر از موعد میشوی .. 

به مادرت میگویی : مامی نوار بهداشتی داری ؟؟ 

و مادرت با آن لحن که مثلا میخواهد به تو فهماند چقدر از احوالات ـ من بی خبری جواب میدهد : اوه هانی ، من چندین سال ـ یائسه شده ام .

پ.ن: همین است . همین حرف هاست و درجا زدن هاست که من را دیر به دیر می کشاند اینجا .

روزت مبارک همی 

                   

کم نیستند ماشینای مدل آنچنانی که از دوبی بار میزنن و تو کوچه های نمور این سگ دونی ویراژ می دن اما کم هستند ماشینای کذایی که درست روبه روی خیابان ـ دانشگاه در حالی که دارم ساعت آموزشگاه رو به رفقا یادآوری میکنم جلوی پام استاپ کنه و از صندلی راننده یه پسری هوا رو از لای دندوناش غلت بده و بگه : ساهاک سوار نمیشی ؟؟ و من هم درست مثل ـ دختر های ۱۴ ساله احمق که عشق ـ یک طرفه چند ساله دارن وحتی خوابیدن ـ پارتنر شون با یکی دیگه چیزی از عشق شون کم نمیکنه بگم : تو که رانندگی بلد نیستی مرسدس ندزد و اون احمق هم متوجه تیکه ایی که بارش کردم نشه و بگه : اینی که سوار شدم مرسدس نیستااااا و همچین با سرعت از مقابل خیابون ـ دانشگاه رد بشه که انگار نه انگار ..... 

پ .ن : برام مهم نیست دیگه طعم ـ سه گوش های فلفلی بدهم یا ندهم  .

من خوشحالم ...خوشحالم اما خوشحالیم رو پنهان میکنم نه اینکه بخوام شبیخون بزنم به حرف برشت که آنکه میخندد هنوز ....و نه اینکه هنوز باورم نشده ، فقط و فقط به این خاطر که این خوشحالی حق ـ منه و بیش از اونچه که بشه فکرشو کرد دوست دارم عادی زندگی کنم ....لااقل برای چند وقت . 

پ .ن : خنده دار ـ ... دیوارای بتونی رو که مقابل هم درست کردیم و لبخند های صورتی که بهم تحویل می دیم . مثله اینکه بفهمی داری سرما میخوری آسونه رفیق ... 

تبانی می کند قلبم با تو و من خود بی خبرم از این همه ...

اگه قرار بود آدم با هر بار عاشقیش گناهکار محسوب بشه اون وقت دنیا پر بود از آدم های گناهکار .. 

پ .ن : اینو واسه تو نوشتم دخترک ـ معصوم و احمق