عشقت همخوابه میشه با یکی دیگه و تو هیچ کاری از دست ات بر نمیاد و تو درست تو همین سکانس بی هیچ دیالوگی قانون نمیدونم چندم ـ انیشتن رو نقض میکنی !!
پ .ن : گاهی ساهاک بودن بی هیچ درد ـ جهان نمیخورد همی ..
با وجود اینکه می دونم باید خیلی از شماره تلفنهای تقویم سال قبل رو ، قبل از نوشتن توی تقویم جیبی سال جدید حذف کنم ، بازم مینویسمشون .
... از تکرار بیهوده این کار لذت میبرم...
آهای خانم چادری که تو اون ساعت های خفقان آور و سرد هر نیم ساعت یک بار می اومدی و دستای سرد و سنگ شده ام رو که اون لعنتی ها متورمش کرده بود و قرمز تو اون دستای گرمت میگذاشتی و مدام میگفتی : مقاومت کن و غروب که شد یه تیکه نون خشک از زیر چادرت بهم تعارف کردی و وقتی که میخواستم برم دستشویی حرکت دست هات رو احساس کردم که داره مچ بند های سبزم رو در میاره و گفتی : اینا واست دردسر میشه ، من که چشم هام مدام بسته بود و ندیدمت اما ...
اما تو این دو روز مدام بهت فک کردم و هی با خودم میگم تو از کجا اومدی ؟؟ که از هر کجا هم که اومده باشی بدون شک تو هم از خود ـ ما بودی و بشدت سبز ...
پ .ن : اونایی که شماره من رو داشتن شماره خودشون رو واسم کامنت بزارن ، همون طور که از شواهد و قرائن مشخص است گوشی ام رفت به امان ـ ...
دیروز تو کافه بچه ها میگفتن : نکبت تو که چند هفته است تهرانی چرا هنو تو وبلاگت نوشتی زمین و آسمون آبادان ؟؟
منم میگم خو آسمون و زمین همه جا یه رنگ ـ ...
خوابیده روی تختم و چراغا خاموشه ، میرم تو اتاق به هوای برداشتن کتابی ، توی تاریکی خیلی آروم میشینم رو تخت ، میپرسم : گریه کردی ؟؟ همونطور که دراز کشیده و مچاله شده جواب میده : ساهاک آخه چرا ما اینقدر بدبختیم ؟؟غم این اتفاق و نامردی که اینا در حق مون کردن یه طرف واکنش بابام هم یه طرف ..کنارش دراز میکشم و بغلش میکنم و خیلی آروم میزنه زیر گریه ، با دستام آروم میزنم به کمرش و زمزمه میکنم : آلاله زارم ، لاله ها بیدارن ،کوه ها دارن گل گل آفتابو می کارن ..
پ . ن : اگه مادر بودم حال ـ بچه تعلیقی خودم رو بهتر از اینا می فهمیدم ، از کی قلب ـ ما اینقدر پر از خشم شد ؟؟ ۲۲ خرداد و یا قبل تر از آن ؟؟