میگن کسی که مسیح بجاش پای دار میره باراباس بوده ، یه آدم کافر و دائم الخمر .
میگن بعد ـ اینکه مسیح مصلوب میشه واسه اینکه دهن ـ مردم رو ببندن و کسی بو نبره باراباس رو تبعید میکنند به یه معدن طلا و پاهاش رو می بندن به زنجیر پاهای یکی دیگه که اسمش ساهاک بوده . ساهاک پیرو مسیح بوده و باراباس هم کسی که مسیح بجاش کشته میشه و یه آدم ملعون . میگن ساهاک تعصبانه برخورد نمیکنه و کلمه به کلمه کتاب خدا رو در طول کار روزانه به گوش باراباس میخونه و ..... اونقدر نحیف بوده که حین ـ یکی از این کارهای سنگین جونش رواز دست میده ..... اما باراباس آزاد میشه . میگن باراباس میزنه به بیابان و بخاطر همه اون ارشاد هایی که ساهاک در حقش روا داشت به خدا ایمان میاره و سپس به مسیح ...
پ .ن : مامانم اصرار داشت بهتون بگم چرا اسم ام شد این .
خوبِ نازنین! همیشه نظراتت را در وبلاگ مامانت و عموجانت و میس کارتون و انسان و... می خوانم و لذت می برم و گاهاْ هم اینجا می آیم و اندکی با دنیایت آشنا می شوم.
استقامت و استمرار و خلوص ساهاک ستودنی است اما همچو ساهاک هیچگاه نحیف نباش! نه جسماْ و نه روحاْ!
این نوشته خیلی برام جالب همچین چیزی رو تا به حال نشنیده بودم ولی قابل تامل بود حسابی/ راستی بهمن هم سر بزن خوشحالم میکنی
ساهاک!
ولی من هنوزم عاشق اسم فروغم.
اندازه ای که عاشق خودتم.
داشتم فکر میکردم که مثلا منه باراباس و بندازن زندان و پام و ببندن به پای ساهاک.....کی ایمان میاره و کی ایمانش و از دست میده!!!!
کاره خوبی کرده که اصرار کرده D:
داستان جالبیه با این که خیلی خلاصه بود موقع خوندنش تنم مورمور میشد هی...
دیدی وقتی گفتی ساهاک کیه/ چه قدر بهترتر شد؟
لبخند!
سلام!
چقدر قشنگ!
از مامانت کلی تشکر کن.
خیلی وقته تو فکرم ساهاک یعنی چی...
ساهاک... اسم عجیب غریبیه - و دوست داشتینیه- با گذشته ای عجیب غریب تر.
ساهاک!!!
کاش مامانت بخواد یه عکس جدید از خودت بذاری این گوشه!!!!!
من متاسفم .
بگو چه بکنم که خوشحال بشی.پرتره ساهاک رو برات
طراحی می کنم .
خیلی دیدمش. برات پست میکنم.
یه عکس جدید از خودت بذار بچه! حرف دوستت جونهارو گوش کن/ اه....
ولی خودمونیمها...الک الکی مامیت شدم.
سلام دخترک ....
همی ...همی ... همی ... وای خیلی دلم برات تنگ شده آجی ...
خوبی ؟
....
تو هنوز مینویسی ؟
پس چرا من اومم تو وبلاگت شده بود یه وبلاگ تاریخی ؟!!!!!!!!!!!
یعنی آدرسو اشتباه می زدم ... ؟
خر !
بوس ...
الان من یه شخصیت خانوم دانشجو رو دارم که خسته از کلاس چپیده تو یه کافی نتی از سرمای استخون سوز بیرجند و داره وبلاگای دوست داشتنی عهد بوق رو میخونه و هی میگه آخی ... یادش بخیر ...
خب من خیلی امیدوارم که منو یادت بیاد..یعنی با هر کدوم از انگشتام که حساب میکنم...باید منو یادت بیاد !!! اکی؟...
.
.
زندگی ۳ تا فرضیه ست :
۱. هیچ کس با تخم هات برابری نمیکنه...جز!
۲.عشق شبیه حباب های صابون e..اگه میخای بری بالا نذار بترکه !
۳.اگه پشیمون شدی...دلم میخاد بمیرم !
.
.
امیدوارم از این الفبای زوار در رفته
حداقل بجای اورده باشید که کیم...
اصلن چه اهمیتی دارد که هر کسی چه کسی ست...
/ بدرود/
تو همونی نبودی که نشست واسه کنکور درس بخونه بدجور؟؟؟
آن روز که من هم شنیدم....
حتی یه کلمش رو کم و زیاد نکردی.
آخرش ینکه از لای قرآن اسمتو مامای جون در آورده؟ :)
حال کن
هر جور بپیچونی باز من اصل روایتو میفهمم!!!
معرکه بود...
ساهاک سلام.
تو رو خدا به جیغ بنفش بگو آپ کنه.
خواهش میکنم ازت!!!
مادر را ببوس و از قول این حقیر ایشان را بگو
ساهاک را که می دانستیم وجه تسمیه را بگو که ابلهی چون من دخترکت را ترسا مپندارد