هر کاریش کنی همان طور باقی می ماند ، این جنوب ـ لکنته را میگویم .....
حتی همین الان که ماهی میگذشت و نبودم ، وقتی سوار ـ مینی بوس های قراضه میشوی و راننده اخمو که عرق از سر و روش می باره با یه لهجه اعصاب خورد کن بهت میگه سمت ـ بوفه بشین و در جواب ـ نیگاه ـ خشم برانگیز ناکت می گوید : ها چته ؟؟ ترکش خوردی ؟؟ و عطر کنزو من که همیشه میون این آفتاب و بوهای سردرد آور گم میشه...
میدانی آبادان است ، کاریش نمیتوان کرد ، لا مصب کار ـ خودش را میکند و دو پایی می رود رو اعصابت و ....
سلام دوست عزیز وبلاگ جالبی دارید عکسای جدید جعبه حتما به دردتون می خوره....
خودت هم میگی !
ابادانه دیگه فدات شم!!
کنزو ی تو منو کشته اونوقت!!!!
تو هنو یادته کنزو منو ....چقد خوبی تو دختر .
باز برگشتی
هو....م
به همین راحتی و خوشمزگی .
برگشتم همی .
عجب ... ببین کی دوباره داره اینجا می نویسه ...
سلام دختره
خوبی تو؟
دوست دارم آبادان رو ببینم
عادت می کنی جوجه ی ملوسم!