از تو رکب خوردن هم عالمی دارد همی ...

خوب وایسا حساب کنم ببینم اگه قرار بود من رو با همه آرزو های نافرجام ام خاک کنند چند قطعه باید سفارش می دادم همی؟؟

واسه بعضی ها من یه رفیق خوبم که خونه داره و هر وقت دوست داشته باشن میتونن برن و بیاین و به خوشگذرونی هاشون برسن ....

واسه بعضی دیگه من یه همکارم که هر وقت یکی حامله شد و یا ماموریت بهش خورد و لوس بازی در اورد جایگزینش میشم و یه استعلامی هم میخوره تو پرونده ام .....

واسه بعضی های دیگر هم روزی چند خط نوشته ام توی ـ صفحه ایی با نام مضحک ـ : نفس بکش بخند .....

پ .ن : وا...........ی که من چقدر خوش بختم ، دیگه چی مونده که از خدا بخوام ، ها؟؟ها؟؟؟؟

مامان نشسته رو کاناپه قرمز رنگ و با اون چشماش میشی رنگش بهم میگه : 

تو یه دختر فضول و دل سنگی هستی که فقط خودتو واسه خواهرت می کشی .... 

پ .ن : اونایی که من رو می شناسن قضاوت کنند همی ...

دیشب تو دفترم نوشتم : 

تارانتینو ساعت ۶ صبح فردا از تهران ـ وامونده واسه این سگ دونی پرواز دارد و از دیشب یک ریز مسیج میزند که : من صبحانه میخوام ها ... و میدانم صبح ـ یک روز تعطیل رسما دهن ما را سرویس می نماید همی ...  

پ .ن : امروز صبحی در رو که بروش وا کردم یه عروسک که معلوم نبود گاو بود یا خرس یا گوسفند دستش بود و بجای سلام حواله اش کرد به ما و گفت : بار اول که تو ویترین دیدمش یاد تو افتادم ساهاک و زرتی از اون خنده های تارانتینو ماآبانه که همسایه مون بیاد شکایت کنه تحویل مان داد .. 

یعنی دقیقا از همون لحظه به بعد فهمیدم میخواد به سرویس نمودنم مبادرت ورزد همی ..

امروز ساعت ۵:۵۷ صبح با تنفر به orgasm رسیدم ..

اون وقت برای دلداری دادن خودم به خودم گفتم : خوب اگر این آرامش 260 ثانیه ایی بعد از س ک س نبود ( تورو خدا نگید واسه شما بیشتر بوده ) که حتما ما هم الان مثل _ دایناسور ها بودیم همی ...

تخت ـ همخوابگی ما همیشه یک پایه ش لق بود ...

شاید مصیبت ها یار یکدیگرند, وقتی می آیند....با هم می آیند... 

پ .ن : امروز یکی از اون شرجی های وحشتناک ـ آبادان ـ

بعد از چندین ماه میایی خانه پدری و ابهت سالار خانه و جو مجهول همیشگی اش که حق با چه کسی ست ؟؟ و یا کدامیک دشمن و کدامیک دوست ست ؟؟ تو را در بر میگیرد و پرید زودتر از موعد میشوی .. 

به مادرت میگویی : مامی نوار بهداشتی داری ؟؟ 

و مادرت با آن لحن که مثلا میخواهد به تو فهماند چقدر از احوالات ـ من بی خبری جواب میدهد : اوه هانی ، من چندین سال ـ یائسه شده ام .

پ.ن: همین است . همین حرف هاست و درجا زدن هاست که من را دیر به دیر می کشاند اینجا .

روزت مبارک همی