من خوشحالم ...خوشحالم اما خوشحالیم رو پنهان میکنم نه اینکه بخوام شبیخون بزنم به حرف برشت که آنکه میخندد هنوز ....و نه اینکه هنوز باورم نشده ، فقط و فقط به این خاطر که این خوشحالی حق ـ منه و بیش از اونچه که بشه فکرشو کرد دوست دارم عادی زندگی کنم ....لااقل برای چند وقت . 

پ .ن : خنده دار ـ ... دیوارای بتونی رو که مقابل هم درست کردیم و لبخند های صورتی که بهم تحویل می دیم . مثله اینکه بفهمی داری سرما میخوری آسونه رفیق ... 

نظرات 4 + ارسال نظر
شادی چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:03 ب.ظ http://shadibaghi.blogfa.com/

تاتری هستی؟
خوبه که خوشحالی

نفیسه چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:29 ب.ظ http://navabpourn.blogspot.com/2009/10/blog-post.html

سلام. یه کامنت برام گذاشتید که چیزی ازش نفهمیدم. ممکنه توضیح بدین؟

قلم فرانسه چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:33 ب.ظ

داری پیشرفت نیکنی! ( آیکون چشمک از نوع با منظور پاک )

دختری که سلا م نمیکنه چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:56 ب.ظ

سرفه میکنم پشت هم!
نفسهایم خس خس میکندو راه گلویم چرکین شده!!.........
خوشحال باشم که عادی زندگی میکنم..........
ساهاک!
چرا نمیشه اینجا خصوصی گذاشت؟
من به شدت بت احتیاج دارم!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد